مسألهمحوری
ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/9/21:: ساعت 11:30 صبحسلام.
یه بحثی داشتیم دربارهی «پژوهشمحوری» و «مهارتمحوری».
یه بحثی هم تو شبکهی آموزش
-گمانم در مورد روش پژوهشهای دینی بود-
دیدم دربارهی پژوهش «موضوعمحور» و «مسألهمحور»
که به مذاقم خوش اومد، گفتم یه اشارهای بهش بکنم.
میگفت در پژوهش تفاوت است بین «داده» و «اطلاعات».
یعنی دادهها باید خواصی داشتهباشند تا بشن اطلاعات مفید.
مهمترین خاصیت اطلاعات مفید هم «مرتبطبودن»ه.
در مورد مرتبطبودن میگفتند که ارتباط اطلاعات با موضوع خیلی درست نیست
(حالا استدلالش خاطرم نیست).
بیشتر مهمه که اطلاعات با مسأله مربوط باشه؛
یعنی یکی از سه حالت زیر:
1- بتواند به فهم مسألهی مورد نظر پژوهش کمک کند.
2- بتواند راه حلهای رقیب را در حل این مسأله رد یا اثبات کند.
3- بتواند به رد یا اثبات فرضیات راه حل ما در حل مسألهی مورد نظر کمک کند.
یا علی
- - - - - -
جناب «حیرت» کلام بجایی فرمودهاند:
«داده مواد خام و بیمعنا است.
اطلاعات، دادهایست که پردازش شده و معنا و مفهوم دارد، ولی هنوز اعتبار ندارد. یعنی میتواند درست یا غلط باشد.
دانش، اطلاعاتی است که با کار کارشناسی معتبر شده»
و جناب «رهسپار» نیز:
«در واقع اطلاعات معنایی است که ما به دادهها میدهیم. همینه که باعث میشه حتی با یکسری داده مشابه با تعابیر متفاوتی روبرو بشیم.»
و این هم مرحمت جناب «اسلامی»:
«این بحث در فلسفهی علم بسیار مورد توجه قرار گرفته.
یعنی در یک پارادایم. اولاً باید یک نوع همگنی میان داده بهوجود آید. ثانیاً اینکه در کل آن پارادایم معناداری خاصی داشتهباشند، ثالثاً ابطال نشوند و ... البته در نظرات جدیدتر پارامترهای دیگری هم مورد توجه قرار گرفته.
اما مسألهی مهمتر و بنیادیتر این است که اساساً مسأله است که مشاهدات ما را جهت میدهد. یعنی مشاهدات باردار است از مسألهها یا به زبان دقیقتر نظریهها.
به زبان ساده: ما هر چیزی را مشاهده نمیکنیم. بلکه بهطور پیشینی به موضوعی تعلق داشتهایم و بعد در باب آن مشاهده کردهایم ... .
در باب نظر جناب «رهسپار» هم باید بگویم، ... همیشه اطلاعات معنایی که ما به دادهها میدهیم، باعث نمیشود از دادههای مشابهمان تعابیر متفاوت داشتهباشم. بلکه گاهی جنبههای دیگر خود داده هم باعث میشود ما تعابیر متفاوتی داشتهباشیم.
داده، داده است اما صلب و سخت نیست.
یعنی مسأله این است که آیا داده را ما تبدیل به اطلاعات میکنیم؟ یا این قابلیت آن داده است که ما را به این اطلاعات میرساند؟ یا هر دو؟
مثال: پارچه را نمیتوان تبدیل به میز کرد (قابلیت داده)؛ اما پارچه همواره تبدیل به چادر نمیشود، میتواند تبدبل به دامن یا بلوز و ... هم بشود (تصرف ما).
این بحث عنوان مدرنی برای بحث «قوه و فعل» است.
... نمیشود بین پژوهش موضوعمحور و مسألهمحور دیوار کشید. نمیتوان گفت مثلاً پژوهش دو قسم است: موضوعمحور، مسألهمحور. بلکه اینها بهنحو کاملاً زیرزمینی بههم تنیدهاند و با هم قرابت وجودی دارند.»
عرض کنم که بحثهای فلسفی خوبی مطرح شد که البته کمی از سطح فهم حقیر خارجه. اما فکر کنم کمی از آن دید کاربردی که در ذهنم بود دور شدیم؛ واقعاً هم فکر میکنم بحث رو خوب مطرح نکردهام.
بهنظرتون این استدلال درسته؟ (البته خودم هم شک دارم تفاوت «موضوع» و «مسأله» رو خوب فهمیده باشم.)
1- اگر دنبال ارتباط داده با موضوع باشیم، اطلاعاتی جمعآوری میشوند که مجموعهی آنها برای شناسایی آن موضوع برای آدم ناآشنا مفید است. پس این اطلاعات برای مراحل اولیهی پژوهش و آشنایی کلی و جامع موضوع مفید است و بهدرد مقدمهی پایاننامه میخورد. مثلاً «پارچه چیست و چه کاربردهایی دارد».
2- پس از آشنایی کلی موضوع، مسائل و ابهاماتی در موضوع برای محقق ایجاد میشود که بهعنوان موضوع اصلی پژوهش قابل بررسی است. مثلاً «چرا پارچهی نازک زود پاره میشود» یا «چگونه میتوان استحکام پارچهی نازک را تقویت کرد».
3- در این مرحله دادههایی مفید هستند که در مورد «پارچهی نازک»، «عوامل پارگی پارچه» و «روشهای تقویت استحکام پارچه» باشند؛ نه کلیّت پارچه. یا اگر قرار است عامل یا روش جدیدی ارائه دهیم، دادههایی مفیدند که دربارهی روشهای رقیب و فرضیات روش ما اطلاعات مفیدی داشته باشند. (یکشنبه 24آذر87، 11صبح)
(به این قسمت 3 میگیم «ادبیات موضوع» یا Literature survey یا Literature Review).
و باز هم عنایت جناب «اسلامی»:
«1- اتفاقاً بسیار بحث کاربردیای مطرح شد، هر چند فلسفی بود. یعنی فلسفه تئوریپردازی نیست.
2- آدم بدون داده هیچکاری نمی تونه بکنه. مثل یه بچه نوزاد مثلا 2روزه. حتی اون هم غریزه داره، یعنی بالاخره یه دادهی اجمالی دارد.
3- اما آدم بین دادهها هم گزینش میکنه. چون در همان زمان که فقط داده داره، یه فهم اجمالیای هم از مسأله داره.
4- در نهایت: آدمها بین دادهها و اطلاعات دارن تاب میخورن.
یه مثال حجی بزنم: سعی میان صفا و مروه؛ از صفا دور میشوی تا به مروه برسی. اما در همان زمان میخواهی به صفا بازگردی. یعنی اساس یک دور است، نه یک دور باطل. بلکه دور هرمنوتیکی (در یکی از پستهایم در این باره نگاشتم).
5- در پایاننامه هم که مورد مثالی شما بود: شما آنقدر بین دادهها و اطلاعات تاب میخوری که یه آن مسئله برات کشف میشه. نمیشه گفت چه آنی. نه اینکه منطقی نیست و آشوبه، نه. بلکه آنقدر عوامل زیاده که مغز قابلیت استقصا نداره.
6- یعنی میخوام بگم، اینطوری که شما خطکشی میکنین نیست. درسته شماره ی 1 و 2 و 3 درسته. اما بعضی اوقات یه قسمت از شمارهی 2 میره تو شمارهی 1 و برعکس و هکذا شماره 3.
چرا؟ چون انسانی. اطلاعات یه کم شأن انسانی داره. مسأله هم. حتی من میخوام بگم موضوع هم همین طوره.
7-این تفکیکهای شما بسیار خوبه، برای جمعبندی و نتیجهگیری. اما بیشتر جنبهی تعلیمی داره و یهجور سادهسازی شده. اما این مزیت بزرگ رو داره که این تفکیکها ذهن رو نظم میده ...»